وقتی که زندگی مشترک به بن بست رسید، آیا ماندن و تحمل کردن صحیح است یا آنکه همه چیز را رها میکند و میرود راه درست را انتخاب کرده است؟ ماندن شجاعت بیشتری میخواهد یا رفتن؟ در داستان پیش رو با مردی (آدرین) روبرو هستیم که همسر (کلوئه) و فرزندانش را برای رسیدن به عشق نوپا رها میکند. آنا گاوالدا با نوشتن کتاب دوستش داشتم سعی میکند که از زاویه دید هر دو طرف به قضیه جدایی بپردازد و در نهایت به این پرسش پاسخ بدهد که آیا جدایی پایان زندگی است؟